در سال 1348 در رشتة معماری از دانشکدة هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده و از دوران دانشجویی به کار حرفهای و مطالعات جنبی مشغول بوده است. از سال 1353 به کار مهندسی مشاور پرداخته است و پس از بازگشایی دانشگاهها، در دورة بعد از انقلاب فرهنگی، در دانشکدههای معماری تدریس میکند.
بخشی از نظرات ایشان :
به نظر من معماری ایرانی دورة اسلامی محصول اعتقادات و طرز زندگی مسلمانانی است که آن را به وجود آوردهاند و این نه تنها در مورد معماری که در مورد همة محصولات این تمدن صادق است. برای آنکه این امر بهتر درک شود، به دو نکته باید توجه کرد:
نکته اول اینکه هیچ تمدنی منطقاً از صفر شروع نمیشود. تمدنهای بزرگ همواره از آخرین محصولات و فنآوریهای تمدنهای پیشین استفاده میکنند و جز این هم چارهای ندارند. زیرا شروع تمدنها با مفاهیمی است و مفاهیم در ابتدای تمدنها قالب خویش را از تمدنهای استقرار یافته به رعایت میگیرند. پس شروع دورة اسلامی در ایران منطقاً جز ادامة دورة ساسانی نمیتوانست باشد و مفاهیم جدید میبایست ابتدا بر گردة معماری متداول ایران سوار شوند و بعد به تدریج اشکال خاص خود را پیدا کنند. در سایر بلاد اسلامی بخصوص آسیای صغیر و شامات نیز همین قاعده با معماری بیزانسی اتفاق افتاده است.
نکته دوم اینکه اعتقادات و مفاهیم تأثیری ساده و لاواسطه در کالبد ندارند، مثلاً به مناسبت فلان اعتقاد نمیتوان گفت سقفها قوسی باشد یا سقف صاف بهتر است، ستونها از سنگ باشد یا آجر ترجیح دارد، خانه بزرگ باشد یا کوچک، و غیره. اعتقادات و مفاهیم انسانهایی را میسازند که نگرش آنها به حیات طور خاصی میشود، در نتیجه روش زندگی آنها با دیگران که چنین اعتقاداتی را ندارند متفاوت شده و لذا نیازهای آنها دگرگون میشود، سلیقه و پسند آنها تغییر مییابد. محصولات آن تمدن از شعر، فلسفه، معماری، نقاشی، قوانین، نهادهای اجتماعی و غیره همه تحت تأثیر آن اعتقاد و آن روش زندگی است؛ البته اگر دقت شود میتوان بعضی از عناصر فیزیکی و کالبدی را مشخص کرد که مستقیماً به سبب روش یا اعتقاد خاصی شکل گرفتهاند، ولی نکتة اصلی ذات و آن قاضی تمدنی است که مستقیماً از مفاهیم و اعتقادات شکل میگیرد.
----------
به نظرم میرسد که معماری ایران میتواند پایة محکمی برای ادامه فعالیتهای واقعی ما در آینده باشد. اما اینکه دقیقاً به شکلهای سنتی ادامه پیدا کند و یا تحت تأثیر عوامل جدید دچار نوعی تغییرات منطقی شود، مطلبی است که جوابش به مباحث و بررسیهای بیشتری احتیاج دارد. در این مورد نیز باید به چند نکته توجه کرد:
نکتة اول اینکه من شرایط فعلی جامعه را شرایط گسیختگی فرهنگی و نوعی گیجی و حالت غیرواقعی میدانم، ولی معتقدم به تدریج رفع خواهد شد. بنابراین دلهرهها و نگرانیهای افراد در مورد تداوم سنت و یا فروهشتن همه چیز و طرحی نو در انداختن و مطابق الگوی جهانی کار کردن و غیره را از عوارض همین بیماری میدانم. نه اینکه سوال و بحث از عوارض باشد؛ جوابها تحت تأثیر این نابسامانی است. من هنوز همه ارکان جامعه را به خود آمده و آماده برای حرکت و ساختن یک تمدن جدید نمیبینم. بنابراین راهحلها و جوابها را هنوز عملی نمیبینم. وضعیت نابسامان ذهن انسانهای امروزی میدانم. حال اگر این جواب هم شامل قاعده بالا باشد، با احتیاط میگویم باید صبر کرد ولی دست از کوشش برنداشت. نگاهی به تحول معماری در کشور ژاپن نشان میدهد که آنهایی که واقعاً قصد و اراده محکمی برای ساخت تمدن دیگری داشتند از کجا شروع کردند وبه کجا رسیدند. آنها متعصبانهتر از ما به سنت مینگریستند و بیشتر از ما کوشش میکردند که از آن پاسداری کنند و به سبب همین کوشش هم به اجزاء بسیار جدیدی دست یافتند. با آنکه عین آن سنت به شکلهای قدیمی تداوم نیافت و با بسیاری از محصولات فرهنگهای دیگر درآمیخت، ولی آنها چیزی خاص خودشان به وجود آوردند و هنوز هم مشغول آفرینشهای جدیدی هستند.
نکته دوم اینکه معماری اسلامی ایران و آنچه میراث فرهنگی ماست واجد عناصری است که زمان کمتر در آن تأثیر دارد. نظم، هندسه، کامل بودن جزء و کل و تعدادی دیگر از عناصر اگر به عناصر جاودان اعتقادی ضمیمه شود، پایه محکمی برای تداوم آن درمعماری خواهد ساخت.
در بسیاری از فضاهای معماری ایرانی قابلیت تداوم موج میزند. صرفنظر از فنون و مصالح جدید، نوعی عرفان و شناخت و سلیقه در نحوة زندگی میتواند به خلق معماری جدیدی بر پایههای معماری سنتی ما منج شود. من بعید نمیدانم که بسیاری از شکلهای کالبدی نیز بتوانند جایی در تمدن آیندة ما برای خود داشته باشند. من معتقدم که وقتی ارادة جدی و ذهنی مناسب به وجود آمد، معماری ما گنجینه پریها و پایه محکمی برای فعالیتهای آتی است. به نظر من هیچ تمدنی از صفر شروع نمیشود و کمتر میراثی بدون استفاده میماند.
- اگر قرار باشد، در آینده سهمی در ساخت تمدن داشته باشیم، آگاهی از سنتها و میراث فرهنگی به جای مانده از گذشته اهمیت فراوان دارد. برای ما آیندهای جدا از گذشته متصور نیست؛ گذشته پایة آینده است. حتی در مفهوم فلسفی به تعبیر وایت هد، فیلسوف معروف انگلیسی، تبدیل گذشته به حال و آینده است که آینده را قابل درک میسازد. بنابراین اگر بخواهیم در آینده چیزی از خود داشته باشیم، یعنی سهمی در ساختن تمدن بشری نصیب ما شود، باید گذشته را به خوبی بشناسیم. اگر ما حرفی برای گفتن داشته باشیم این حرف به زبان ما باید باشد. تا به زبان خود مسلط نشویم و به زبان خود حرف نزنیم، به زبان دنیا حرف نخواهیم زد. اصولاً هیچ انسان بیهویتی به مفهوم بزرگی دست پیدا نخواهد کرد. اگر حتی میخواهیم پیشرو باشیم و طرحی نو در اندازیم، باید طرح قدیم را بدانیم. اگر ما اطلاع و دانش کافی از میراث خویش داشته باشیم و به آن به صورت یک پایه یا مادة اولیه نگاه کنیم، آن گاه شاید بتوانیم چیزی بیافرینیم که بتوان نام ابداع بر آن نهاد. تاریخ نشان نمیدهد که اقوامی از تاریکی در آمده باشند و تمدنی را بر هیچ استوار کرده باشند.
نوشته : علی سخن پرداز سال ۱۳۸۸